.....
پدر سراسیمه در راهروهای بیمارستان بدنبال دکتر میگشت...
_دکتر! دکتر ! چی شده !؟ بچم...!
_متاسفم! کاری نمیشه کرد واقعا متاسفم!
_یعنی چی!؟ مگه میشه؟! اینجا بیمارستانه و تو هم دکتری، من بچمو از شما میخام!
_ نمیشه، نمیتونم! نمیشه، تجهیزات نداریم، برق نیست، دارو نیس هیچی نیس؛ نمیدونم چرا اصلا خودمم اینجا وایسادم ! ااوضاع اصلا خوب نیست!
_اما، اما...!
_اما چی!؟ مثل اینکه هواست نیست! اینجا غزه است!! ما در محاصره ایم، میدونی من توی این مدت چند تا بیمار رو...
پدر گریه می کرد...
_ خدایا! نه، نگو! هیچی نگو دکتر ! اون فقط چهار سالشه ...! خواهش می کنم..!
_ آروم باش، آروم...!
دکتر در حالی که سعی میکرد پدر رو آروم کند پرسید:
_ مادرش کجاست؟
_مادرش!؟   چند وقت پیش تو یه بمبارون هوایی زیر آوار موند و حالا دیگه نمیتونه راه بره...! خونه است؛ منتظر!!
پدر در حالی که سرش رو تو دستاش گرفته بود رفت و یه گوشه نشست....
_حالا بهش چی بگم ؟! ما دو تا پسرمونو از دست دادیم یکی چهارده ساله و اون یکی یازده سالش بود! اسرائیلیهای پست، پسر بزرگمونو با گلوله مستقیم توپ زدن!! دومیو هم با خودشون بردنو...!
_ توکلت به خدا باشه! صبر داشته باش، صبر!
ساعتی نگذشته بود که دیگه دختر کوچولو در این دنیا نبود!
......
_خدایا آروم آروم در آغوشم سرد شد! آره آروم و معصوم...!  خورد شدم...! فقط چهار سالش بود؛ آخه چرا.... !؟ خدایا! دیگه امشب نور شمع در چشم‌های زیبایش نمی رقصه، چشمهایی که خونه دائمی وحشت بود! بعضی شبها که ناآرومی می‌کرد با تمام وجود سعی می کردم آرومش کنم وانمود می‌کردم همه چیز خوب است و امن و امان! طفلکم فکر می‌کرد من از همه قوی‌ترم مثل همه باباها برای پچه هاشون ! چرا؟ چرا اونها با ما این کارها رو می کنند...؟!
........
فرزندی که در آغوش پدرش جان سپرد، تخیل من بود! اما خوب می دانی که اگر دیشب بوقوع نپیوسته باشد امشب یا فردا.......!
من داستان نویس نیستم! می دانم آنچه که نوشته ام از لحاظ ادبی و داستان نویسی فاقد ارزش است ! اما فقط خواستم شروعی باشد بر آنچه می‌خواهم بگویم.
.....
مردم جهان را چه شده ! در آمریکا برای انتخاب سگ همراه رئیس جمهور غوغای رسانه ای برپا می شود !!! در گوشه و کنار جهان اخبار ریز و درشت ، از حقوق بشرهای قلابی تا حمایت از حیوانات و محیط زیست، همه و همه صدایشان بلندتر از صدای غزه است!
یک کودک اروپایی با بیماری صعب العلاج، سوژه فیلمها و اخبار و رسانه هاست، اما مرگهای پیاپی کودکان فلسطین، اصلا مهم نیست!!!  چیزی که زیاد است مسلمان عرب! اهمیت پرنده های در حال انقراض به مراتب بیشتر است!!! چرا؟!! مگر این کودکان معصوم با هم چه فرقی دارند!؟ در این دنیا همه کودکان حقوق برابری دارند و همه ی آنها معصوم و بی گناه!  اگر بچه هایی از نژادها و سرزمینهای مختلف را در کنار هم قرار دهید خواهید دید که چه زود با هم همبازی می شوند!
وقتی شنیدم بیش از نود در صد گلوله هایی که در جهان شلیک می شود سینه ی مسلمانی را می شکافد با خود فکر کردم چرا؟؟ شاید یکی از دلایل آن ماهیت ضد ظلم و ظلم پذیری دین ما است. درست است که منابع زیادی در منطقه ما وجود دارد ولی همه چیز فقط این نیست ؛ وقتی گاندی رهبر بزرگ هند انقلاب خود را درسی می داند از قیام امام حسین (ع) ، نکات مهمی معلوم می شود!
تا به حال به تجارتهای بزرگ جهان دقت کرده اید؛ قاچاق مواد مخدر، اسلحه و انسان....، بیشتر تجارت های پر سود دنیا ماهیتی ضد دینی و غیر انسانی دارند و جالب اینجاست که یکی از مهمترین منابع و بازارهای هدف و در عین حال، موانعی که بر سر راه آنهاست، جوامع اسلامی است!
نمی دانم بگویم آمریکا و غرب مستعمره ی اسرائیل هستند، یا اسرائیل یکی از ایالات و شاید مهترین ایالت آمریکاست؛ شاید هم به تعبیر برخی، فرزند نامشروع غرب است. هر چه هست وجود این جنایتکاران برای جلوگیری از اتحاد ملت‌های مسلمان و پیشرفت آنها و حفظ منافع سرمایه داران و جهانخواران است. آنهایی که هیچ چیز جز منافع خودشان برایشان مهم نیست، نه فلسطین، نه بوسنی، نه عراق و افغانستان، نه ویتنام و ژاپن، نه آفریقا و آمریکا و حتی مردمان مقتول در برجهای دوقلوی نیویورک یا ....!
محاصره ی بی رحمانه ی مردم غزه بدلیل حمایت آنها از دولت منتخب خود یعنی دولت اسلامی حماس است! در کشورهای اسلامی هرگاه حکومتی موافق با خواست مسلمانان روی کار بیاید، از سوی قدرتهای بزرگ، با آن بشدت مقابله می شود.
خدایا، دیگر حالم از اینهمه دو رویی به هم می خورد! از مردمانی که کمک به مظلومان را در حد تفریح و تفنن مجاز می دانند خسته شدم! از بحث بی معنای چراغ سرگردان بین مسجد و خانه مسخره ام می گیرد!!! یکی نیست بگوید، چه دل سنگی می تواند اشکهای مادران و پدرانی را که فرزندانشان را عزیزانشان را یکی پس از دیگری از دست می دهند، تاب بیاورد!
.....
خروش وبلاگ نویسان فارسی برای رساندن فریاد مظلومان غزه و لبیک به هل من ناصر ینصرنی حسینی است .
این پُست را، به عنوان یک وظیفه انسانی و اسلامی، به خروش وبلاگی غزه و ملت مظلوم فلسطین تقدیم می‌کنم .